تعریفش را از خیلی ها شنیده بودم که او مغز متفکر و درجه یک و فلان و بهمان .

از منشی پر افاده اش یک نوبت گرفتم وبا مدل جواب دادنش احساس کردم میگوید سه ماه دیگه بیا اما گفت :فردا صبح اینجا باش 

راستش را بخواهید از زور استرس شیش دست لباس عوض کردم و دست آخر با همان پانچ  و شال و شلوار مشکی رفتم نگاهی به خودم انداختم و گفتم :الان بری میگه تو افسرده ای 

اما نهایتا با همان ها رفتم ،نیم ساعتی معطل شدم ووقتی وارد اتاقش شدم متوجه شدم محیط بی نهایت استرس زایی دارد ،طبق معمول استرس که میگیرم رنگم دستانم به کبودی میزند و چانه ام می لرزد  اما چیزی متوجه نشد یا شاید هم شد و چیزی نگفت .

سر و وضعش به عنوان یک روانشناس قابل و مطرح اصلا درست نبود؛زنجیر طلایی و درشت دور گردنش با پوست برنزه اش در تضاد معنا داری بود و ژیله ارتشی تنش حس خوبی نداشت احساس میکردم که اصلا روانشناس خوبی نیست 

دهن باز کردم تا بگویم مشکلم چیست که گفت :کلاس چندمی ؟

 از سوالش به عنوان سوال اول جا خوردم و گفتم توی فرم یادداشت کردم

ابرویی بالا انداخت و مشغول خواندن فرم شد و شروع کرد به توضیح حرفهای روانشناس قبلی و یک سری از اینجور صحبتها و ارائه یک سری تمرینات وحرفهایی که هیچ سنخیتی با مشکل من نداشت و صرفا بی شخصیت بودن خودش را میرساند و دیگر هیچ .

 بالاخره وقت 45 دقیقه ای تمام شد جوری که هر دقیقه اش مثل یک سال کش پیدا کرده بود و به من گفت وقت جلسه بعد را با منشیش هماهنگ کنم 

از اتاق بیرون آمدم  و یکراست رفتم خانه و اولین کاری که کردم پاره کردن برگه توضیحاتش بود و بعد با روانشناس قبلیم تماس گرفتم و از او خواستم برایم نوبتی بگذارد .

حداقل او می داند که چطور لباس بپوشد و حرف بزند تا مراجعه کننده اش احساس امنیت کند 

 

پ ن :لطفا ادم هایی که جذابیت ظاهری دارند ولی در باطن هیچی ندارند رو بزرگ و عزیز نکنیم چون باعث ضربه زدن به ادمایی میشیم که اطلاعات کافی ندارند 

 

پ ن 2 :متناسب با عرف شغلی مون و شخصیت اجتماعی شغلمون در محل کارمون حضور داشته باشیم 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها