در میانه ترین روز زمستان چند سال پیش بود که من با آن دستان کوچک و شکننده ام این دنیای دمدمی مزاج را به آغوش کشیدم ؛با تمام خوشی ها و تلخی هایش ،با تمام رسیدن ها و نرسیدن هایش ،با تمام کامیابی ها و ناکامی هایش ،با تمام شادی ها و غصه هایش ،با تمام درد ها و رنج هایش .

صدای جیغی که بعد از بلعیدن اولین هوای اطرافم بلند شد ،نوعی اعتراض نبود بلکه نوعی اعلام حضور بود ،برای اینکه بگویم من آمده ام تا جریان داشته باشم ،آمده ام تا یاد بگیرم تمام زمین خوردن ها و بلند شدن های بعدش را ،آمده ام که برسم به تمام نرسیده هایم ،آمده ام تا سهمی اندازه همان مشت کوچکم در بهبود زندگی کسی داشته باشم ،آمده ام تا حداقل برای یک نفر هم که شده امید باشم ،آمده ام تا مدتی بمانم و رنگی خوشرنگ از خودم بجا بگذارم و برگردم .

آری ،امروز روز به تکامل رسیدن همان سلول کوچکی ست که برای بقایش جنگید و تقسیم شد و تبدیل شد به یک موجود واحد ؛تبدیل شد به من ،با تمام خوشی ها و ناراحتی هایم ،با تمام درد ها ومصیبت هایم ،با تمام شکست ها و پیروزی هایم .

من با تمام بدی ها و سختی های این دنیا بازهم روز تولدم میشوم همان نوزاد ظریف و شکننده ،همان دخترک مومشکی و لجباز 5 ساله ،همان دخترک احساسی 8 ساله ،همانی که وقتی فهمید دنیای واقعی از دنیای تصوراتش کاملا متفاوت است بجای ترسیدن خندید  و گفت مهم منم و روحم که جریان داره ،همان دختر نوجوانی که با تمام همسالانش یک فرق اساسی داشت، نوجوانی اش پله ای شد برای عمیق فهمیدنش و درگیر شدن در یادگیری و پژوهش و تلاش و زمین خوردن ها و بلند شدن های بسیار ،همان دختری که برای کتاب هایش گریه می کرد و عروسک هایش را نادیده می گرفت درست مثل همان شبی که تا خود صبح بیدار ماند و ذوق زده بابالنگ دراز را خواند ،همانی که با شعرهای حافظ و مولانا و سهراب انس گرفت وتفریحش شد نوشتن و غصه هایش را لابه لای ورق های کتابهایش جا میگذاشت ،دنیای حرفهایش خلاصه شد به دفترخاطرات و آهنگ هایش ،روزهای خوشش قاب گرفته شد در میان عکس هایش ،من همانی ام که با ولع این دنیای عجیب و غریب را به آغوش سپرده ودرهمهمه آن با دلخوشی هایم انس گرفتم .

تولدت مبارک من :)

 

 

آهنگ fly me to the moon از فرانک سیناترا رو گوش بدیم :)))))))

 

 

همون اهنگی که توی ا

ین پست گفته بودم راجبش :)

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها